نویسنده: محمد کاوه




 

بعضی دانشمندان می گویند خشونت، راهی برای ترمیم غرور جریحه دار شده است. یعنی هر چیزی که عزت نفس آدم ها را تهدید کند، ‌دشمن محسوب می شود و غرور جریحه دار شده صاحبش را وادار به حمله به دشمن می کند. برخی نیز معتقدند که بالا بون میزان تستوسترون احتمال بروز خشونت را افزایش می دهد. هم چنین عده ای از محققان ادعا می کنند که بعضی از افراد خشن نوار مغزی غیر طبیعی دارند؛ ‌بنابراین ممکن است خشونت یک مشکل مغزی باشد. البته خشونت می تواند علت شیمیایی، هورمونی یا ارثی نیز داشته باشد؛ که در این صورت می توان با جلوگیری از ازدواج انسان های خشن با همدیگر، جلوی بیشتر شدن افراد خشن را گرفت(نجفی پور، 1386 :23-36). گروهی دیگر از دانشمندان از جمله برگس و دریپر(BERGES & DRAPER-1989) براین باورند که رفتار خشونت آمیز علیه زنان در اثر احساسات شدید و زودگذر به وجود می آید و اغلب با یک طرح حساب شده و از قبل برنامه ریزی شده‌ جهت دستیابی به اهداف مادی خاص انجام نمی شود(احمدی، 1384: 227).
اما به طور کلی خشونت علیه زنان به عوامل گوناگونی بر می گردد که مهم ترین آن ها عبارتند از:

1-تبعیض جنسی

خشونت بر اساس جنسیت ارتباط تنگاتنگی با قدرت، تفوق و کنترل مردانه دارد. علت آن هم این است که تمام اشکال خشونت علیه زنان از قبیل: تجاوز و آزار جنسی، خرید و فروش زنان و غیره در واقع تعرضی علیه جنسیت زنان و دختران می باشد. کنترل رفتار جنس مؤنث در بسیاری از نظام های حقوقی دنیا مد نظر قرار دارد. هدف از این کنترل می تواند از یک سو اطمینان حاصل کردن از پاک دامنی و عفت زن باشد و از سوی دیگر این اطمینان را به مردان بدهد که اموالشان به کسی غیر از دودمان خودشان نرسد. البته این علت می تواند باعث کاهش حضور زنان در مؤسسات سیاسی و اجتماعی، ایجاد حس عدم اعتماد به نفس، عدم برابری اقتصادی، نمایش های کلیشه ای در نفس زنان در رسانه ها و غیره شود. بااین وجود خشونت علیه زنان را نمی توان نتیجه حتمی و اجتناب ناپذیر جنسیت دانست. چون ویژگی های طبیعی نمی توانند مانند آلت جرم و سند اتهام به مرد تلقی شوند؛ بلکه این امر می تواند نتیجه مجموعه وسیعی از محرومیت ها، نارضایتی ها و ناامیدی هایی در مورد مسائل زیستی و بالاخره انحراف از هدف غایی خلقت باشد.

2- دکترین و نظریه پنهان کاری

مفهوم تقدس خانواده و حفظ و نگهداری اطلاعات مربوط به خانواده در محدوده چهار دیواری خانه، ‌اساس نظریه پنهان کاری را تشکیل می دهد و می تواند از علل دیگر استمرار و تداوم خشونت علیه زنان باشد. به این معنا که اغلب جوامع، مسئله خشونت علیه زنان در خانواده را امری خصوصی وبه اصطلاح خانوادگی می دانند و همین نظریه پایه و اساس ادامه خشونت بدون وقفه در درون خانواده بوده و هست.

3- طرح ها و روش های حل و فصل درگیری ها و اختلافات

روش هایی که برای فیصله مخاصمات و درگیری ها در پیش گرفته می شود می تواند عامل دیگری برای خشونت علیه زنان باشد. مطالعات نشان داده است که توسل به جنگ و درگیری، منجر به سوء استفاده بیش تر از زنان و در نتیجه خشونت علیه آنان شده است؛ که می توان به قتل، شکنجه، تجاوز گروهی نظام یافته، آبستنی تحمیلی و یا سقط جنین تحمیلی با هدف پاک سازی های قومی یا نژادی اشاره کرد.

4- قصور حکومت ها

شاید بتوان سستی‌، فعال نبودن و عدم تحرک دولت ها در ممانعت و مجازات اعمال مربوط به خشونت علیه زنان را بزرگ ترین علت برای خشونت علیه زنان عنوان کرد. این عدم تحرک، زمانی ظاهر می شود که دولت ها نسبت به مرتکبین خشونت علیه زنان، به ویژه زمانی که این خشونت در درون خانواده صورت می گیرد با دیده اغماض و تسامح می نگرند و این موضوع بیانگر آن است که جدیت جرم خشونت علیه زنان به ندرت مورد شناسایی قرار گرفته است. هم چنین در قوانین بسیاری از کشورها چنین اعمالی جرم محسوب نمی شوند.

5- تأثیر سوابق کودکی

تعدادی از پژوهش ها نشان داده اند که اِعمال خشونت، رفتاری اکتسابی است و خشونتهای خانگی که شخص در دوران کودکی به عنوان ناظر اولیه شاهد آن بوده و یا خودش قربانی آن خشونت ها شده است، پی آمدهای سویی بر آینده وی می گذارد و شخص با یادگیری رفتار خشن، آن را از یک نسل به نسل دیگر منتقل می کند.

6- تأثیر رسانه های گروهی

انتقال دائمی اطلاعات درباره جرایم و افعال خشونت آمیز و تماس پیاپی با خشونت ناشی از تولیدات رسانه ها و به ویژه برنامه های تلویزیونی، ‌بدون تردید به بی احساسی و خون سردی در برابر عمل خشونت آمیز منجر می شود. طوری که هم دردی با قربانیان خشونت دیگر هیچ جایگاهی نداشته و گرایش بینندگان را به سمت خشونت در پی دارد و این مسئله در اِعمال خشونت علیه زنان نیز بی تأثیر نیست.

7- سوء استعمال مواد مخدر‌، داروها و الکل

این عامل را می توان از عوامل وابسته و تشدید کننده دانست که شخص استفاده کننده از آنها به طور دائم گرایش و تمایل به انجام رفتار تهاجمی دارد. در یک بررسی بر روی 60 زن قربانی ضرب و شتم این نتیجه به دست آمد که استعمال الکل در 93 درصد این وقایع نقش داشته است.

8- ویژگی های شخصیتی شخص مرتکب

اگر فردی به طور مکرر در موقعیت های مشابه رفتار خشن داشته باشد، رفتار خشن وی را به ویژگی های شخصیتی وی نسبت می دهند. خصیصه ای بودن رفتار خشن و پرخاشگرانه به آن معناست که علایم اولیه پرخاشگری به عنوان خصیصه در کودکی به احتمال زیاد به خشونت در دوران بعدی زندگی منجر خواهد شد.

9- ساختار نابرابر قدرت میان روابط زن و مرد

این عامل همان مناسبات نابرابری است که همواره به تبعیض بین زن و مرد انجامیده و همین تبعیض ها و اجحاف های حاصل از آن روابط، منجر به خشونت علیه زنان شده است. مناسباتی مانند: روابط کاری و اقتصادی، خانوادگی، ‌علمی و آموزشی. از نظر روابط کاری و اقتصادی، نادیده گرفتن قدرت اقتصادی و استقلال اقتصادی زنان علت عمده ای برای اِعمال خشونت علیه آن ها به شمار می رود. زیرا باعث ادامه وابستگی و آسیب پذیری زنان می شود. از منظر روابط خانوادگی، نهاد خانواده هم می تواند مکانی برای پرورش مثبت و انتقال ارزش ها باشد و هم مکانی که در آن قدرت جنسی مردانه به شدت و قاهرانه اِعمال شده در نتیجه باعث از هم پاشیدن و از هم گسیختگی زندگی خانوادگی شود. تحکیم ساختار نابرابر قدرت میان زن و مرد در محیط خانواده نیز زمینه را برای نابرابری در محیط اجتماعی فراهم می کند. هم چنین در زمینه روابط علمی و آموزشی، مردان مهار نظام علمی جهانی را به دست گرفته و آن را به قبضه خود درآورده اند. این کنترل شامل تمام زمینه های علمی اعم از: علوم تجربی، فرهنگ، مذهب، ‌زبان و غیره می شود.

10- سنت ها و عقاید قالبی و متعصبانه

کم نیستند پیش داوری ها، ‌عقاید و الگوهای فرهنگی که مطیع و تابع بودن زن را توجیه می کنند و در نهایت خشونت علیه زنان را توجیه می کنند. در بسیاری از عقاید قالبی، چه درجوامع سنتی و چه در جوامع پیشرفته، برای استفاده از خشونت علیه زنان، در مواردی مشروعیت سنتی بخشیده شده است(مولاوردی، ‌1385 :60 -46). نمونه ای از این پذیرش فرهنگی خشونت خانگی، در این تصنیف عامیانه قدیمی بیان شده است:
زن و اسب و درخت گردو را هر چه افزون تر زنی، بهتر شوند (گیدنز، 1379: 450).

11- عوامل فرهنگی

به طور کلی، خشونت خانگی علیه زنان در متن ساختار فرهنگی جامعه بهتر درک می شود، زیرا از طریق مقررات و هنجارهای فرهنگی است که فرد می آموزد چه موقع و چگونه خشن باشد. بنابراین، خشوت مردان علیه زنان در خانواده به وسیله هنجارها و مقررات فرهنگی الگومند شده اند و این هنجارها و الگوهای فرهنگی در مردان درونی شده است(احمدی، 1384 :228). فقر فرهنگی نیز یکی دیگر از عواملی است که خانواده و اعضای آن را تهدید می کند. فقر فرهنگی عبارت است از: «آگاهی نداشتن به قوانین و حقوق رایج خود در جامعه». همین جهل به ارزش ها و هنجارهای فرهنگی باعث می شود فرد دست به عملی بزند و تصور کند که می تواند از آن رهایی پیدا کند(ستوده، 1386 :55). برخی از عوامل فرهنگی عبارت است از: اعتقاد به برتری ذاتی افراد ذکور، پرورش اجتماعی مبتنی بر جنسیت، آداب و رسوم ازدواج ها، پذیرش خشونت به عنوان وسیله ای برای حل و فصل اختلافات و تعاریف فرهنگی درباره نقش های جنسی مناسب.

12- عوامل قانونی

عوامل قانونی نیز هم چون، قوانین مربوط به طلاق و حضانت فرزند، رفتار غیر دل سوزانه پلیس و دستگاه قضایی با زنان، پایین بودن سطح سواد حقوقی، مقام و پایگاه نازل زنان هم در قوانین مکتوب و هم در عرف نیز در بروز خشونت بی تأثیر نیستند.

13- عوامل سیاسی

از جمله نمونه های سیاسی وقوع خشونت علیه زنان نیز می توان به: مشارکت محدود زنان در نظام سیاسی سازمان یافته، کم بودن تعداد نمایندگان زن در مواضع قدرت و سیاست و سازمان یافتگی محدود زنان به عنوان نیرویی سیاسی اشاره کرد.

14- عوامل اقتصادی

وابستگی اقتصادی زنان به مردان، قوانین تبعیض آمیز درباره ارث و حقوق مالکیت، دسترسی محدود به شغل در بخش رسمی و غیررسمی و دسترسی محدود به نقدینگی و اعتبار می تواند از دلایل اقتصادی خشونت علیه زنان به شمار آید (مولاوردی، 1385 :61).
منبع مقاله: کاوه، محمد، (1353) آسیب شناسی بیماری های اجتماعی، تهران: جامعه شناسان، چاپ اول.